نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چهار اصل

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا كردی؟  

فرمود چهار اصل  

 

دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم

 

دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش كردم

دانستم كه پایان كارم مرگ است پس محیا شدم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:36 بعد از ظهر | |







برتولت برشت

برتولت برشت

 

 

 

 

 

 

  دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:

 

 

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟

  آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،

  توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،

  همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،

  مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.

 هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.

  برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،

  گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،

  چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !

  برای ماهی ها مدرسه ميساختند

  وبه آنها ياد ميدادند

  كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند

  درس اصلي ماهيها اخلاق بود

  به آنها مي قبولاندند

  كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است

  كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند

  به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند

  و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند

  آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد

  اگر كوسه ها ادم بودند،

  در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:

  از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،

  ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان

  شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.

  همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار

  ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.

  در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت

  كه به ماهيها می آموخت

  "زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود "

  برتولت برشت

 

 

 

 

 

 

  دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:

 

 

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟

  آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،

  توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،

  همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،

  مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.

 هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.

  برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،

  گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،

  چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !

  برای ماهی ها مدرسه ميساختند

  وبه آنها ياد ميدادند

  كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند

  درس اصلي ماهيها اخلاق بود

  به آنها مي قبولاندند

  كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است

  كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند

  به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند

  و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند

  آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد

  اگر كوسه ها ادم بودند،

  در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:

  از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،

  ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان

  شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.

  همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار

  ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.

  در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت

  كه به ماهيها می آموخت

  "زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود "

  برتولت برشت


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:33 بعد از ظهر | |







زیبا

زندگی فرصت عاشق شدن است

دست در دست خدا

غنچه را بوییدن

و سفر درس قشنگ بودن

خنده درسی است ز غم

اشک مهمان دل پروانه

شمع درس حسرت

دوستی قاعده بازی نور

آدمی ماهی این تنگ بلور

سایه درس رفتن

دانش آموزان را ، حاضری بر

باد است


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:25 بعد از ظهر | |







فقر چیست؟

نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقـــــــــــــــــــر

 فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

  فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

 فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

 فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

 فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و  هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛ 

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:10 بعد از ظهر | |







وای، باران...

وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .
 
خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست .
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :
 گر چه شب تاریک است
 دل قوی دار،
سحر نزدیک است
 
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند .
مهر در صبحدمان داس به دست
آسمانها آبی،
 پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه صبح تو را می بیند .
 
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال .
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
 نه؟
از آن پاکتری .
تو بهاری ؟
 نه،
 بهاران از توست .
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را .
 
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو !

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:27 بعد از ظهر | |







...

هیچکس با من در این دنیا نبود

هیچکس مانند من تنها نبود

هیچکس دردی ز دردم برنداشت

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

هیچکس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچکس معنای عاشق را نگفت

در وجودم ردپایش را نجست

هیچکس دمساز و همراهم نشد

هیچکس جز من چنین مجنون نبود

 

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:11 بعد از ظهر | |







بدون شرح

پسره از دوستش پرسید من خوشگلم ؟

دوستش گفت : نه

گفت دوسم داری ؟

گفت : نه

گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی ؟

گفت : اصلا

پسره چشماش پر از اشک شد هیچی نگفت . . .

دوستش بغلش کرد و گفت :

تو خوشگل نیستی ... زیباترین هستی

تو رو دوست ندارم ... چون عاشقتم

اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم ... چون منم میمیرم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:7 بعد از ظهر | |







عشق

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم 
اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم 
یا چشم بپوش از من و ار خویش برانم 
یا سخت در آغوش بگیرم که بمیرم

 

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:5 بعد از ظهر | |







جمعیت ایران

ببینید ما توی ایران هفتاد و دو ملیون جمعیت داریم که سیزده ملیون اونها بازنشسته هستند  پس می مونه پنجاه و نه میلیون نفر . از این تعداد بیست و چهار ملیون دانش آموز و دانشجو هستند  یعنی برای انجام کارها فقط سی و پنج میلیون نفر باقی می مونند . توی کشور ده میلیون نفر توی ادارات داخلی شاغل هستند که خب عملا کاری انجام نمیدن . پس برای پیش بردن کارها تنها بیست و پنج میلیون نفر باقی می مونند از این بیست و پنج میلیون نفر هم تقریبا چهار میلیون نفر آخوند و ملا و سانسورچی اینترنت و نماینده مجلس هستند . پس فقط بیست و یک میلیون باقی می مونند و اگر بدونیم
که تقریبا هفده میلیون آدم جویای کار داریم معنیش این خواهد بود که کل کارهای مملکت رو چهار میلیون نفر دارن انجام میدن . اما حدود دو میلیون نفر هم نیروهای مسلح داریم و این یعنی فقط دو میلیون نفر نیروی کار باقی می مونند . از بین این دو میلیون نفر نهصد هزار و ششصد و چهل و شش نفر عضو پلیس و وزارت اطلاعات هستند پس کلا می مونیم یک میلیون و سیصد و پنجاه و سه هزار و یک نفر ...
حالا این وسط هشتصد و هفتاد و شش هزار و ششصد و چهل و نه نفر بیمار داریم که قدرت کار ندارن و کار و بار کشور روی دوش دویست هزار و هشتصد و شش نفر از جمعیت . . .
فراموش کردم بگم که ما حدود صد و هشتاد و شش هزار و هشتصد و شش نفر هم ممنوع القم ، ممنوع التصویر ، ممنوع الصدا ، و دیگر انواع زندانی داریم پس کل کارهای کشور افتاده روی دوش چهارده نفر ! از این چهارده نفر دوازده تاشون عضو شورای نگهبان هستند . . . . پس متوجه میشیم که کل کارهای کشور افتاده روی دوش دو نفر ! ! من و تو! و تو هم که داری اینو میخونی


[+] نوشته شده توسط مهدی در 12:4 قبل از ظهر | |







عشق یعنی ؟

عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه

عشق یعنی ... همون سلام اول.

عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.

عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.

عشق یعنی ... به هزار زبون بهش بگی دوستت دارم .

عشق یعنی ... انفجار احساسات.

عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری. 

عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.

عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.

عشق یعنی ... ترو ببخشه و یه فرست دیگه بهت بده. 

عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم

عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که مواظب هیکلت باشه

عشق یعنی ... مایه قوت قلب

عشق یعنی ... شادی و نشاط

عشق یعنی ... کسی که دلتو می بره 

عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری.

عشق یعنی ... غذا رو شریکی خوردن. 

عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.

عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.

عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.

عشق یعنی ... هر روز به بهونه ای جشن گرفتن. 

عشق یعنی ... در موفقیت هم شریک بودن.

عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره.

عشق یعنی ... عکس عشقت یه جایی جلوی شماته.

عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.

عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمی زنه.

عشق یعنی ... وحشتی از بودن با اون نداری. 

عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.

عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.

عشق یعنی ... یه کیک خونگی برای روز تولدش.

عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.

عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.

عشق یعنی ... گرفتن یه پرستار برای بچه .

عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.

عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.

عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.

عشق یعنی ... با هم تاب خوردن. 

عشق یعنی ... چیزی که کمک می کنه تا دل شکسته رو دوباره درمون کنی.

عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.

عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.

عشق یعنی ... یکی همیشه با یه کادو و هدیه کوچولو بیاد. 

عشق یعنی ... بعضی وقتا بی حوصله شدن.

عشق یعنی ... روی هم اسمای قشنگ گذاشتن.

عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای روی زمین می کنه.

عشق یعنی ... اولین کسی که زنگ میزنه ببینه تو رسیدی خونه یا نه.

عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو خاموش کردن و با هم به گشت و گذار رفتن.

عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.

عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها. 

عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه.

عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته.

عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره. 

عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها.

عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم

عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها. 

عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا کنید.

عشق یعنی ... برای تولدش درست همون چیزی رو که دوست داره بهش هدیه بدی.

 عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه گنج نگهش داره.

عشق یعنی ... به اون نشون بدی که واقعا درکش می کنی. 

عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم خوب گوش کنید.

عشق یعنی ... وقتی باهاش قرار داری حسابی به خودت برسی.

عشق یعنی ... مثل توی قصه ها رمانتیک بودن. 

عشق یعنی ...  براش یه نامهء رمانتیک بفرستی.

عشق یعنی ... بعضی وقتا دل همدیگه رو شکستن.

عشق یعنی ... احساس کنی که همهء دور و برت روعشق گرفته.

عشق یعنی ... چیزی که از کلمات قویتره.

عشق یعنی ... روی دریای خوشبختی شناور بودن. 

عشق یعنی ... بعضی وقتا جز ماه غمزده همدمی نداشته باشی.

عشق یعنی ... جادوش کنی.

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که لحظات قشنگ زندگیت رو باهاش شریک بشی.

عشق یعنی ... وقتی توی دنیا هیچ چیز جز خودتون دو تا اهمیت نداره.

عشق یعنی ... دو چهره خندون.

عشق یعنی ... یه بازی که تمومی نداره.

عشق یعنی ... چیزی مثل برنده شدن توی بازی.

عشق یعنی ... وقتی شب مهتاب برات شعر می خونه.

عشق یعنی ... احساس کنی پاهات رو زمین بند نیست. 

عشق یعنی ... به جای اینکه بره ها رو بشماری آنقدر به اون فکر کنی تا خوابت ببره.

عشق یعنی ... حرفشو باور کنی.

عشق یعنی ... تو گوش هم زمزمه


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:57 قبل از ظهر | |







بدون شرح

دوتا رفیق بودن یکی ابادانی و یکی تهرانی.

ابادانیه اسمش ممد(محمد)بوده تهرانیه اسمش علی . اینا تو خدمت باهم خیلی جورن طوریکه اگه دوساعت

هم دیگه رو

نبینن نگران حال هم دیگه میشن.

میگذره و این 2سال خدمت سربازیشون تموم میشه.

دم در پادگان موقع خداحافظی تهرانیه به ابادانیه میگه:ممد خدمتمون تموم شد اما رفاقتمون هیچ وقت تموم

نمیشه.هر

وقت کار خوب خواستی بیا تهران.خودم بهت کار میدم.

ابادنیه هم میگه:من پول ندارم ام تو هر وقت زن خوب خواستی بیا ابادان.خودم برات زن میگیرم.

تموم میشه و بعد ازسال تهرانیه هوس زن گرفتن میکنه.میره ابادان سراغ خونه ی رفیقش ممد .

خونه رو پیدا میکنه.میبینه یه خونه ی ساده و فقیرانه و بدون تشکیلاته.در میزنه دوستش میاد دم در و

سلام و احوال

پرسی و 1هفته تحویل گرم.بعد یه هفته تهرانیه به ابادانیه میگه:ممد مگه قرار نبود برام زن بگیری؟

میگه :اره

تهرانیه میگه:پس بریم برام زن بگیریم؟

ابادانیه میگه:باشه بریم

میگردن تو دوست و اشنا و فامیل و غریبه تا واسه ی تهرانیه زن بگیرن اما تهرانیه هیچ کدوم رو پسند

نمیکنه

بعد از چند روز موقع رفتن تهرانیه به ابادانیه میگه:ممد ناراحت نباش تو به قول خودت عمل کردی اما من

پسند نکردم...

در همین موقع یه دختر از همسایگی ابادانیه میاد میره تو خونه ی ابادانیه.دختر خوب و خوشگل     

وسنگین و... تهرانیه میگه:ممد من همین دختره رو میخوام

حالا دختره کیه ابادانیه میشده؟؟؟

نامزد ابادانیه!!!

ابادانیه میگه: باشه

با خانواده ها حرف میزنه با نامزده صحبت میکنه و بدون این که تهرانیه بفهمه دست دختره رو میذاره تو

دست پسره و میفرستش میره.

1سال میگذره و پسره سیگاری شده افسرده شده گوشه گیر شده

یه روز مامانش میاد بهش میگه:زنت رو که دادی رفت حالا برو ببین رفیقت بهت کار میده؟

ابادانیه وسایلشو جمع میکنه و میره تهران.دنبال خونه ی دوستش میگرده.خونه رو پیدا میکنه

یه خونه ی بزرگ و زیبا و با تشکیلات و...

میره و زنگ در یا همون ایفون رو میزنه

یه نفر گوشی رو بر میداره میگه:کیه؟

ابادانیه میگه:علی منم.ممد.

تهرانیه میگه برو اقا من همچین رفیقی ندارم و گوشی رو میذاره

ابادانیه با خودش میگه:شاید من صدام عوض شده رفیقم منو نشناخته.

دوباره زنگ میزنه میگه:علی منم ممد رفیق ابادانیت

دوباره علی میگه:اقا من اصلا رفیق ابادانی ندارم و گوشی رو میذاره.

ابادانیه خسته و دل شکسته میره میشینه توی چمن روبه روی ساختمون تا یه کم استراحت کنه که یهو چند

نفر میبینه که قیافشون به دزدا میخوره

با خودش میگه:الان اینا میان پول های منو میگیرن و کتکم میزنن.چطوره خودم پول هامو بدم دیگه کتکه

رو نخورم

دزدا رو صدا میکنه میگه: اقا این پول برگشتن منه....اینم چند تیکه نون واسه تو راهمه.شما اینو بگیرید

اما دیگه کتکم نزنید!

دزدا یه فکری میکنن و میگن:نه ما تازه دزدی کردیم.اصلا بیا این 50هزار تومن هم مال تو.پول ها رو

میدن و میرن.

ابادانیه با خودش میگه:چطوره برم یه اصلاحی بکنم یه حموم عمومی برم یه دست کت و شلوار هم بگیرم

برگردم ابادان

و به ننه ام بگم رفیقم به من کار داد من نخواستم نگم که رفیقم نامردی کرد.

حموم میره و کت و شلوار هم میگیره و موقع برگشتن یه خانومی واسش بوق میزنه که اقا بیا سوار شو

اقا بیا سوار شو

ابادانیه میگه :خانوم ولم کن تو رو به خدا.من تهرانی نیستم.بچه شهرستانم زود گول میخورم.الانش هم از

همه گول خوردم شما دیگه اذیتم نکن...!

زنه از ماشین پیاده میشه و میگه اقا من از تیپ و قیافت خوشم اومده میخوام برام کار کنی...کار میکنی؟؟

ابادانیه میگه :باشه و میرن اونجایی که زنه کار میکرده

زنه یه پوشاک زنجیره ای داشته.یه غرفش رو میده دست پسره.6ماه میگذره و از برکت دست ابادانیه کار

و کاسبیه زنه

میگیره.زنه میاد بهش میگه:تو خوب واسه من کار کردی.اگه میخوای بیا دخترم هم بگیر.قبول میکنه و

عروسی میکنه

و یه مدت میگذره...

بعد یه مدت زن ابادانیه بهش میگه:ممد یه مجلس شراب خوریه بالای شهر میای بریم؟میگه باشه بریم.

میرن و میشینن یه گوشه ی مجلس

حالا اون گوشه ی مجلس کی نشسته بوده؟نامزد سابق ابادانیه که حالا میشد زن تهرانیه با خود تهرانیه.

ابادانیه میگه ساقی اول من.میگن :بگو

میگه:

پیک اول رو بزنید به سلامتی رفیقی که قول داد و به قولش وفا نکرد همه میزنن

میگه:

پیک دوم رو بزنید به سلامتی اون 3تا دزدی که به دادم رسیدن و بهم پول دادن همه میزنن

میگه:

پیک سوم هم بزنید به سلامتی اون زنی که بهم کار داد و این دختری که الان زنم شده همه میزنن

خب هرچی بود به تهرانیه پرونده بود دیگه

تهرانیه هم بهش بر میخوره میگه:ساقی دوم من

میگن:بگو

میگه:

پیک اول رو بزنید به سلامتی رفیقی که قول داد و به قولش وفا کرد همه میزنن

میگه:

پیک دوم رو بزنید به سلامتی اون 3تا دزدی که دزد نبودن و من فرستاده بودمشون همه میزنن

میگه:

پیک سوم هم بزنید.....قسم خورده بودم نگم اما میگه....پیک سوم رو بزنید به سلامتی اون زنی که

مادرمه و دختری که خواهرمه...!!!


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:44 قبل از ظهر | |







بدون شرح

زندگی فرصت عاشق شدن است

دست در دست خدا

غنچه را بوییدن

و سفر درس قشنگ بودن

خنده درسی است ز غم

اشک مهمان دل پروانه

شمع درس حسرت

دوستی قاعده بازی نور

آدمی ماهی این تنگ بلور

سایه درس رفتن

دانش آموزان را ، حاضری بر باد است


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:36 قبل از ظهر | |







بدون شرح

 

 


 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

 
 

 


 

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A
Mother
In
All
Colors

A
Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A
Mother In
All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In
All
Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother
In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

A Mother In All Colors

مادر يا عشقي مادري


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:5 بعد از ظهر | |







اسم شما چه رنگی هست؟

اینکه شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و می‌توانید راز شخصیتی خود را از لا به لای آن دریابید! باید بسیار جالب و هیجان انگیز باشد

 

به گفته ی روانشناسان همه ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و به عبارت دیگر ( خود ) واقعی مان را با این رنگها نشان می دهیم. برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود دارد. که می‌تواند بر زندگی او تاثیر بگذارد.جالب است نه؟! اینکه شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و می‌توانید راز شخصیتی خود را از لا به لای آن دریابید! باید بسیار جالب و هیجان انگیز باشد.پس به موارد زیر به ترتیب ذکر شده کاملا توجه کنید:

رنگهای هماهنگ با ارقام و حروف عبارتند از :
 
قرمز:     1       ش      ج     س      الف
نارنجی:‌ ‌‌‌2        ت      ث      ک       ب
زرد:      3        ی       ل     ص      ض
سبز:    ‌4        و       م       د        ژ
آبی:     5        چ       ن      ط       ظ
نیلی:   6        ح       خ       ف      -
بنفش:  7       ع       پ       غ       -
صورتی: 8       ز       ق        ه       -
طلایی: 9        ر       ذ        گ      -

برای اینکه با چگونگی موضوع آشنا شوید یک مثال می‌آوریم بدین شکل که اسم و فامیل خودرا روی برگه کاغذی می‌نویسید و بر اساس حروف و اعداد ذکر شده برای هر کدام،به رنگ مربوطه دست پیدا می‌کنید.
مثال : لیلا جلالی
ل3  ی3   ل3   الف1  ج1  ل3  الف1  ل3  ی3
سپس اعداد را با هم جمع می‌کنیم:
21=3+3+1+3+1+1+3+3+3
باز هم دو عدد را با هم جمع می‌کنیم:
3=1+2 عدد 3 مربوط به رنگ زرد است.
حال میتوانید مشخصات خود را بخوانید.
 
صورتی
دارای قدرت جسمی بالایی هستید بخاطر اراده ی بالایی که دارید میتوانید رویاهایتان را به راحتی به واقعیت تبدیل کنید. با مسئولیت ها به راحتی کنار می‌آیید و می‌توانید دیگران را در حل مشکلاتشان راهنمایی کنید.از نظر عاطفی فردی قوی و عمیق هستید.صمیمیت بیش از اندازه با دیگران سخت است.

قرمز
بسیار جاه طلب بوده و گاهی برای رسیدن به اهداف خود ممکن است از دیگران هم مایه بگذارید. قرمز رنگ حیات و جسارت است.همیشه تلاش دارید که آشکارا به فعالیت بپردازید و مورد توجه قرار بگیرید.بسیار خونگرم هستید و بسادگی تحریک می‌شوید. ممکن است در اوج شادی نیز ناگهان و با کوچکترین بهانه ای اخمهایتان در هم رفته و به لاک خود فرو بروید.باید سعی کنید که از انرژی فوق العاده تان در جهت مثبت استفاده کنید.

زرد
بسیار تیز هوش هستید.شخصیتی بسیار خوش بین و فعال دارید. هرگز در ابراز آنچه می‌خواهید بر زبان بیاورید کم نمی آورید.بخاطر زنده دلی ابتکار و مستعد بودنتان در بر قراری ارتباطی خوب با دیگران همیشه دور و برتان پر از دوستان مختلف خواهد بود.با وجودی که روحیه ی بسیار شادی دارید هرگز احساس رضایت نخواهید کرد مگر اینکه شادیهایتان را با دیگران تقسیم کنید.تنها ایرادی که ممکن است داشته باشید قدرت تخیل و تجسم بیش از اندازه تان است که گاهی شمارا در خود غرق می کند!اگر نتوانید انرژی و توانتان را در مسیر درستی هدایت کنید در آخرخواهید دید بیشتر کارهایی که با هدفی مشخص شروع کرده اید ناتمام مانده اند.

طلایی
در هر چیزی فقط حد بالای آن می تواند رضایت خاطر شمارا بر آورده کند. از طرف دیگر رفتار و کلامتان چنان جذابیتی دارد که به ندرت ممکن است کسی با شما آشنا شود ولی شیفته تان نشود. دانش و آگاهی شما نسبت به زندگی غیر قابل توصیف است. به هر چیزی با خوش بینی زیاد نگاه می کنید. می توانید معلم خوبی باشید و تمام تجربیاتتان را به دیگران نیز انتقال دهید.شرایط منفی را می توانید به بهترین موقعیت ها تبدیل کنید.

نیلی
زندگی شما بیشتر به زندگی عارفان شباهت دارد. با عشق و علاقه ای که به پاکی و زیبایی های دنیا دارید می‌توانید توان و شادی فوق العاده ای به افراد افسرده ببخشید .علاوه بر روحیه و شخصیت نوع دوست و انسان پروری که دارید ازیک حس ششم بسیار قوی برخوردارید که از این طریق نیز می‌توانید براحتی از مشکلات مردم با خبر شوید.

سبز
برای شما خیلی مهم است که برنامه روزانه داشته باشید.نظم و انضباط برایتان اهمیت زیادی دارد.بندرت ممکن است زنگیتان آشفته و بی هدف باشد. دیگران اغلب برای گرفتن راهنماییهای جدی نزد شما می‌آیند.برای حل مشکلات دیگران بشدت حرص می‌خورید.تکامل شخصیتی برایتان بسیار حائض اهمیت است و برای وسعت بخشیدن به دانش خود هرگز از آموختن دست بر نمی‌دارید. ترجیح می‌دهید بجای از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن روی هدف ثابتی به فعالیت بپردازید.

بنفش
عاشق کند و کاو و جستجو در عمق هر پدیده هستید و شاید هم به همین دلیل عشق به علوم ماوراء الطبیعه در شما به حد کافی رشد کرده است.این باعث شده به رشته هایی چون فلسفه روی آورید هیچ اتفاقی را به راحتی قبول نمی‌کنید. مگر آنکه خودتان آنرا شخصا تجربه کرده باشید .برای حل مشکلات نیز راه حل را در درون خود می جویید. عاشق تنهایی هستید و هماهنگ شدن با دیگران کمی برایتان مشکل است.

آبی
به احتمال قوی دیگران شما را شخصی بدون تعارف و غیر تشریفاتی می‌دانند و شاید هم به همین دلیل برایشان جالب توجه هستید.آزادی برایتان ارزش زیادی دارد و هرگز نمی‌توانید در محیطی کار کنید که به شما تحکم شود و یا زیر نظر قرار دارید. اگر این همه دنبال تنوع هستید به این دلیل است که اعتقاد زیادی به حقیقت دارید وبرای همین زندگی با تمام مشکلات و سختی هایش برای شما ارزشی فوق العاده دارد.

نارنجی
شوخ طبعی و بذله گویی بخصوصی را که به ارث برده اید باعث شده محبوب دیگران باشید.دیگران از بودن با شما لذت برده و انرژی مثبت میگیرند.سعی می‌کنید همیشه لیوان را از نیمه پر آن ببینید و با بذله گویی خاص خود محیط را برای انجام کاری مثبت فراهم سازید. آماده کمک به دیگران هستید . رنگین کمان زندگی تان را دوست دارید تا زندگی را برای دیگران نیز زیباتر نمایید.


[+] نوشته شده توسط مهدی در 2:57 بعد از ظهر | |







طلبه جوان و دختر فراری


شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به
ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره
کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري ؟؟ طلبه آنچه را
که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با
زنان حرمسرا  خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را
همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع
ندادي و ....

محمد باقر گفت : شاهزاده تهديد کرد که اگر به کسي خبر دهم مرا به دست
جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي کرده
يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست
مقاومت نمائي؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام
انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس
اماره مرا وسوسه مي نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را
بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از
سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان
نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده را
به عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد داد و امروزه تمام
علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي مي
دارند. از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود .



نكته درسي:
 
اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز
 
بگذاريد و
 
در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد
 
چون برق با كسي شوخي ندارد
 

 

 

 


 


[+] نوشته شده توسط مهدی در 9:13 قبل از ظهر | |







زیبا

وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم گفت ؟

 

 جایی که میری مردمی داره که می شکننت

 

 نکنه غصه بخوری ، من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی

 

تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری . . .

 

قلب میزارم که جا بدی . . .

 

اشک میدم که همراهیت کنه . . . 

 

 و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم...................


[+] نوشته شده توسط مهدی در 3:52 بعد از ظهر | |







شعر

 
آخر از عشق تو من اهل کلیسا میشوم

 

میکشم دست از مسلمانی مسیحا میشوم

 آنقدر بر کشتی عشقت نشینم همچو نوح 

 

 یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 3:46 بعد از ظهر | |







بدون شرح

میگم عاشقم 

 



اما خودم بهتر میدونم که نالایقم 


کدوم عاشقی!


من که همیشه برای تو (خدا)  آینه ی دقم 


کجا عاشقم ! 



میگم مجنونم !


ولی نماز اول وقتمو نمیخونم



میگم مدیونم ! 



اما یه عکس شهید نیست رو دیوار خونم


             کجا مجنونم . . . 



                   کجا عاشقم . . .


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:40 قبل از ظهر | |







ز ی ب ا

 تو که در باور مهتابی عشق  رنگ دریا داری ! 

 

  فکر امروزت باش                                          

 

  به کجا می نگری،  زندگی ثانیه ایست

 

  وسعت ثانیه ها را میفهمی 

 

 میشود مثل نسیم بال در بال پرستو

 

 بوسه بر قلب شقایق بزنی

‏ 
          
  هیچکس تنها نیست ما خدا را داریم....


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:38 قبل از ظهر | |







زیبا

 تا میاد اسم قشنگت مثل خون تو رگ میجوشم
‏ 

 لحظه ی با تو بودن رو به دو عالم نفروشم
‏ 

 روز تقسیم غم عشق خورده این قرعه به نامم
‏   

 من بشم خمار عشق و تو بریزی می به جامم




   اون روزی که ذات یزدان به همه عقل و عطا کرد

       منو مجنون آفرید و به غم تو مبطلا کرد


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:37 قبل از ظهر | |







برای تو

       من که دلتنگ توأم در دل تنگم گله هاست

 

 

      آری بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

       مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

     در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:35 قبل از ظهر | |







خداحافظ

 شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

 

  خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

 

 خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم

 

 و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

 

 و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

 

 چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم

 

 چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم

 

 خداحافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی

 

 خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی

 

 خداحافظ بدون تو گمان کردی که میمانم

 

 خداحافظ بدون من ; تو اما می مانی


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:34 قبل از ظهر | |







بدون شرح

خوش به حال دیوونه 
                                       

 
    که خوب و بد نمیدونه 
                                        
 
        اونقدر مجنونه که
                                     
 
         مجنون رو لیلا میخونه

[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:34 قبل از ظهر | |







عشق

 

            عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است

 

            عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است

              

                عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است

                

                    عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست 

                 

                     بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

 

 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:30 قبل از ظهر | |







شعر

                                            میام به سمت بارون به سمت بوی ناودون

                                                    برای دیدن تو میام میون ایوون

                                                یادم میاد همیشه برام غزل میخوندی

                                             کنار سفره ی عشق تو گلخونه می موندی

                                                 یادم میاد همیشه ستاره تو چشات بود

                                               خورشید گرم فردا تو حرفهای دلت بود

                                                 من و تو و رسیدن عهد همیشه بستیم

                       اما چه فایده ای داشت شکستن عشقمون کنار اشک بارون

                                                  اما ببین فقط من عهدی که با تو بستم

                                                    نوشتمش رو قلبم به پای اون نشستم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 8:27 قبل از ظهر | |







زیبا

عمری که چشمون من به راهه

 

          کار من فقط سوز و اشک و آهه

 

                      قصه ی دل و کار یک نگاهه

                    

                                         کجا اومده عاشقی گناهه

 

 

                                 خوش به حال دیوونه

 

                           لیلی رو ندیده مجنونه


[+] نوشته شده توسط مهدی در 3:38 بعد از ظهر | |







فراموشم نکن

 

فراموشم مکن ای با وفای مهربان با من 
 

          به یادم آر یعنی دیدنی کن در نهان من

                   

              جنون عشق رسوای جهانم کرد و خرسندم

                                    

                        تو هم دیوانه شو یعنی به من مان و بمان با من


[+] نوشته شده توسط مهدی در 3:34 بعد از ظهر | |







ش ع ر

روی مرده های سنگی ، گرد زندگی می پاشم 
‏ 

 

                       این منم خدای بتگر ، که شما رو می تراشم


یه روزی از روزا گفتم : خودمو باید بسازم


                         تو رو ساختم که بتونم ، دلمو بهت ببازم


واست از سنگای مرمر ، یه تن بلوری ساختم
‏ 


                       شبیه آدما بودی ، من ازت یه حوری ساختم 


شبو از موهات گرفتم ، روز و از برق نگاهت 


                     تیشه رو گرفتی از من ، واسه اولین نگاهت 


تو زدی منو شکستی ! خودشکن ! سرت سلامت 


                     من فدای چشم مستت خودتو نکن ملامت 


دل تنگمو ،
شکستی دل این بتگر پیرو 

                     تو کجا دیدی که آهو ، بشکنه حرمت شیرو ؟ 


کاش از اول نمی ساختم ، بتی رو به این قشنگی


                      یا واسش یه دل می ذاشتم ، توی این سینه سنگی 


تیشه رو میگیرم از تو ، خودمو بازم می سازم 


                       حالا که یه بار شکستم دیگه چیزی نمی بازم

 

[+] نوشته شده توسط مهدی در 3:30 بعد از ظهر | |







عشق

                           

                    برای عشق گریه کن اما کسی را به خاطر عشق به گریه ننداز

 

              با عشق بازی کن اما هرگز کسی را با عشق بازی نده


[+] نوشته شده توسط مهدی در 2:51 بعد از ظهر | |







زیبا

                                            

    در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

 

 

                                                                 شرط اول قدم آن است که مجنون باشی


[+] نوشته شده توسط مهدی در 4:16 بعد از ظهر | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد