نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بدون شرح ...

آشق

 

 

 از این به بعد اینگونه بنویسید چون همیشه سرش کلاه میرود


[+] نوشته شده توسط مهدی در 12:35 قبل از ظهر | |







قصه . . .

س ب همه :

  _-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
  _-*-__-*-_

آنکس ک پای تیرک چوبی آب میریزد دیوانه نیست باغبانی است امیدوار+عاشق البته واقعی

  _-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
  _-*-__-*-_


_¤|`_قصه_`|¤_


یکی بود یکی نبود

غیر از خدای مهربون هیچکی نبود :

دو تا عاشق بودن ` البته واقعی ` . . . اسم یکیشون پاییز بود و اسم اون یکی بهار ... ! ...
پاییز و بهار خیلی همدیگه رو دوست داشتن . . .  فاصله پاییز و بهار رو از هم جدا کرده بود اما پاییز و بهار ب هم متصل بودن . . . پاییز و بهار زیبا بودن اما از هم دور . . . این شد که تصمیم گرفتن ک به هم برسن ... فاصله بهشون گفت ک رسیدنتون ب هم ب قیمت از دست دادن زیباییتون!
پاییز و بهار ب خاطر ما شدن از خودشون گذشتن . . . هر دو رهسپار سفر شدن بهار حرکت کرد و شد تابستون ک ب پاییز برسه . . . غافل از اینکه پاییز برا رسیدن ب بهار کفن سفید تنش کرد و شد زمستون . . . . . .



  _-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
  _-*-__-*-_

عاشق تر از همه ی ما موش کوری است ک زیبایی عشقش را چشم بسته باور دارد

  _-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
  _-*-__-*-_


[+] نوشته شده توسط مهدی در 10:10 قبل از ظهر | |







حرفه یه عاشق البته واقعی...

با حدیث عشق غوغا میکنم عشق را با عشق معنا میکنم

[+] نوشته شده توسط مهدی در 4:18 بعد از ظهر | |







یه حقیقت

آنانکه عشق را می فهمند

 

 

 

عذاب میکشند و آنانکه عشق را نمی

 

 

فهمند عذاب می دهند


[+] نوشته شده توسط مهدی در 10:56 قبل از ظهر | |







بی تو من زنده نمانم نتوانم ... نتوانم ...

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

 

 

 

 

 


صید افتاده به خونم

 


تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم

 

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

 


بی من از شهر سفر کردی و رفتی

 


قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

 

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

 


تو ندیدی نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

 


چون در خانه ببستم

 


گوییا زلزله آمد

 


گوییا خانه فرو ریخت سر من

 


بی تو من در همه ی شهر غریبم

 


بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

 


برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

 

تو همه بود و نبودی

 


تو همه شعر و سرودی

 


چه گریزی ز بر من

 


که زه کویت نگریزم

 


گر بمیرم ز غم دل

 


با تو هرگز نستیزم

 


من و یک لحظه جدایی

 

نتوانم

 


    نتوانم

 


بی تو من زنده نمانم

 


        نتوانم

 


            نتوانم

 


 
               *___)*(___*


[+] نوشته شده توسط مهدی در 4:36 بعد از ظهر | |