س ب همه :
_-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
_-*-__-*-_
آنکس ک پای تیرک چوبی آب میریزد دیوانه نیست باغبانی است امیدوار+عاشق البته واقعی
_-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
_-*-__-*-_
_¤|`_قصه_`|¤_
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچکی نبود :
دو تا عاشق بودن ` البته واقعی ` . . . اسم یکیشون پاییز بود و اسم اون یکی بهار ... ! ...
پاییز و بهار خیلی همدیگه رو دوست داشتن . . . فاصله پاییز و بهار رو از هم جدا کرده بود اما پاییز و بهار ب هم متصل بودن . . . پاییز و بهار زیبا بودن اما از هم دور . . . این شد که تصمیم گرفتن ک به هم برسن ... فاصله بهشون گفت ک رسیدنتون ب هم ب قیمت از دست دادن زیباییتون!
پاییز و بهار ب خاطر ما شدن از خودشون گذشتن . . . هر دو رهسپار سفر شدن بهار حرکت کرد و شد تابستون ک ب پاییز برسه . . . غافل از اینکه پاییز برا رسیدن ب بهار کفن سفید تنش کرد و شد زمستون . . . . . .
_-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
_-*-__-*-_
عاشق تر از همه ی ما موش کوری است ک زیبایی عشقش را چشم بسته باور دارد
_-*-__-*-_
_-*-__-*-__-*-_
_-*-__-*-_
|